جدول جو
جدول جو

معنی غلط گیر - جستجوی لغت در جدول جو

غلط گیر
آنکه غلط های یک متن چاپی را اصلاح می کند، نمونه خوان، آنچه با آن غلط های یک متن را اصلاح می کنند مثلاً لاک غلط گیر
تصویری از غلط گیر
تصویر غلط گیر
فرهنگ فارسی عمید
غلط گیر
(بُ لَ کُ نَنْ دَ / دِ)
ناقد. نقدکننده، مصحح. تصحیح کننده. آنکه نوشته و گفتۀ دیگران را تصحیح کند
لغت نامه دهخدا
غلط گیر
ویراستار آنکه نوشته و گفته دیگران را تصحیح کند
تصویری از غلط گیر
تصویر غلط گیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلط گیری کردن
تصویر غلط گیری کردن
تصحیح کردن غلط های متن چاپی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط گیری
تصویر غلط گیری
شغل و عمل غلط گیر، گرفتن غلط در نوشته یا گفتۀ کسی
غلط گیری کردن: تصحیح کردن غلط های متن چاپی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط بین
تصویر غلط بین
آنکه در دیدن یا اندیشیدن خطا و اشتباه کند، غلط بیننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلط کار
تصویر غلط کار
غلط کننده، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
(غَ لَ)
غلط گفتن. نادرست گفتن. رجوع به غلط شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. (آنندراج). مقراضی که با آن گل فتیلۀ چراغ برند. گاز:
خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیند
شمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ)
دهی است از دهستان یک مهد بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری راه شوسۀ مسجدسلیمان به هفتگل. هوای آن سرد و دارای 1500تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن اتومبیل رو است. پاسگاه ژاندارمری دارد و ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ بُ لَ / لِ گَ)
غلطگوی. رجوع به غلطگوی شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ سَ / سِ)
آنکه در سیر غلط کند. (آنندراج). گمراه:
ای غلطسیر کز ره قدسم
به مسیر فنا فرستادی.
محمد عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ گُ)
زنی که علاج کودک طل گرفته کند
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ)
گیرندۀ ملک. تصرف کننده ملک. ملک گشای. ملک ستان:
پذیرای رای وزیران شدند
که از جملۀ ملک گیران شدند.
نظامی.
بندگانش ملک گیر و چاکرانش ملک بخش
دولتش را خلق عالم سال و مه در زینهار.
عبید زاکانی.
رجوع به ملک ستان و ملک گشای و مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دارْ یَ / یِ نَ کُ)
که ملخ گیرد. گیرندۀ ملخ، مجازاً آنکه به طعمه اندک و حقیر قناعت کند:
همه بازان این جهان پیرند
یا مگس خوار یا ملخ گیرند.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مأبون. (آنندراج). مخنث و ملوط. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله گیری شود
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
غلطگوینده. آنکه غلط و نادرست گوید: مغلاط، بسیار غلطگوی و غلطکن. (منتهی الارب) :
ای طبیبان غلطگوی چه گویم که شما
نامبارک دم و ناسازدوائید همه.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 420)
لغت نامه دهخدا
(غَ لَ)
نقد. انتقاد کردن از نوشته یا گفتۀ کسی، تصحیح. تصحیح نوشته و گفتۀ کسی. کار غلطگیر
لغت نامه دهخدا
(پِ)
افزار جراحی که فرودآوردن پلک چشم را بکار رود.
پل کله. (پ ل ک ل )
{{اسم خاص}} نام پلی در اصفهان که در سی وشش هزارگزی پل زمانخان واقع است و دهنه های آن بسیار مرتفع ساخته شده است. (از کتاب اصفهان تألیف حسین نورصادقی ص 33)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلگیر
تصویر غلگیر
گلکار گلگیر بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصحیح نوشته یا گفته کسی. یا غلط گیری کتاب یا مقاله. اغلاط چاپی کتاب یا مقاله را روی اوراق نمونه مطبعه تصحیح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل گیر
تصویر بغل گیر
در آغوش گیرنده، شایسته بغل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله گیر
تصویر چله گیر
انگشتانه ای از پوست که تیر اندازان انگشت ابهام در آن کنند زهگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط گویی
تصویر غلط گویی
غلط گفتن خطا گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط گیری کردن
تصویر غلط گیری کردن
تصحیح کردن نوشته یا گفته کسی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط کار
تصویر غلط کار
اپند غلط کننده خطا کننده، گمراه کننده حیله گر فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط بین
تصویر غلط بین
آنکه در دیدن خطا و اشتباه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک گیر
تصویر ملک گیر
تصرف کننده ملک، ملک گشای مملکت گیر کشور ستان
فرهنگ لغت هوشیار
((گِ))
پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلط گیری
تصویر غلط گیری
تصحیح نوشته یا گفته کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل گیر
تصویر گل گیر
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند
فرهنگ فارسی معین
اصلاح، تصحیح، خطایابی، خطاگیری، درست نویسی، غلطزدایی، غلطیابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از صمیم قلب
فرهنگ گویش مازندرانی